صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
گویی که شب تیره ی ما را سحری نیستوز مهر و مه و اختر و فانوس اثری نیست
صد نهر خروشنده ی خون زاده ز هر دل هر چند به رخساره یکی دیده تری نیست
هندان جگر خواره چه شیران بدریدند افسوس که در سینه ی مایان جگری نیست
کَرنای قیامی شده هر موی به سویی پنهان ولی از خیزش پیدا خبری نیست
از کوی رهایی ز که پرسیم نشانی کاین شهر همه دیوار و درش هیچ دری نیست
تابوت امیدی برد هر لحظه ی این عمر فریاد که امید به عمر دگری نیست
بر دار شد اندیشه و شعر و شرف و عشق سردار شد هر خار و خسک را که بری نیست
نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ پنج شنبه 8 تير 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|