آواز دهل شنیدن از دور خوش است(یادداشتی بر اوضاع کنونی کردستان عراق) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

«اگر نیمی از آنچه که بر سر مردم کردستان عراق آمده بر سر شما می آمد؛ یک ماه که سهل است، یک روز نیز دوام نمی آوردید.»

این سخن مکرر جوانی عراقی خطاب به راننده و ما بود که در اتومبیل سواری در ردیف جلو نشسته و از گفته ی راننده بسیار برافروخته و رنجیده خاطر به نظر می رسید. راننده ی کرد ایرانی لحظاتی قبل به مزاح به وی گفته بود اگر پلیس راه مرا جریمه کرد که چرا در کنارم دو نفر را سوار کرده ام؛ خوب شما جریمه را پرداخت خواهید کرد چون پولدارید! معلوم است که کنایه ی راننده به اوضاع چند سال اخیر کردستان عراق بود که در نتیجه ی فروش مستقیم نفت و فعالیت کمپانی های خارجی، درآمد بسیار هنگفتی نصیب مردم آن دیار گردیده است. به گونه ای که گفته می شود هم اکنون هزاران نفر از مردم کرد ایرانی در کردستان عراق، به دلیل درآمد بالاتر در آنجا مشغول به کار و فعالیتند. از کارگران ساده و نیمه ماهر ساختمانی گرفته تا تحصیلکردگان، معلمین مهاجرت کرده و افراد دیگر با تخصص های گوناگون. هرچند البته این بسی مایه ی خوش وقتی است که مردم کردستان عراق پس از سال ها رنج و سختی و دشواری های عدیده ی ناشی از زیستن در زیر سلطه ی دیکتاتوری همچون صدام حسین و داشتن تجربه های تلخ انفال و بمباران شیمیایی حلبچه، که غیر از خرابی های جنگ، شاید بیش از صدها هزار نفر کشته و معلول برجای گذاشته، هم اکنون توانسته اند اندکی بیاسایند و طعم رفاه و آسایش را بچشند. 

اما به رغم اینها و در این خصوص برای نگارنده از مدت ها پیش پرسش هایی که البته پاسخ بدانها چندان دشوار نیست مطرح بوده و هست: اینکه آیا سرازیر شدن درآمدهای نفتی بدین شکل به سوی مردم که ایشان را بیش از هرچیز به مصرف گرایی صرف و دور شدن از کار و تولید اقتصادی سوق می دهد؛ در جهان کنونی مقبول و مطلوب است؟ چه آثار سوئی بر فرهنگ کنونی و زندگی نسل های آینده ی آن سامان خواهد نهاد؟ آیا دولت میهنی کردستان عراق با وجود در دست داشتن یک فرصت درخشان تاریخی در مقطع کنونی، با سیاست های فعلی خود، در داوری آیندگان و روشن اندیشان کنونی، نمره ی قبولی خواهد گرفت؟ آیا عدم توجه به زیرساخت های کلان اقتصادی و بهره گیری از ظرفیت های قابل توجه اقلیم کردستان و نیز بها ندادن شایسته به تربیت نیروهای متخصص بومی و در مجموع، به هدر دادن سرمایه های انسانی، می تواند توجیهی ولو سطحی داشته باشد؟ آیا دولتمردان کردستان عراق، بهتر آن نبود که به جای مناقشات و رقابت های صرف سیاسی و البته در اصل بیشتر بر سر تقسیم منافع و ثروت های آن سرزمین، اندکی به خود آیند و حیثیت سابقه ی مبارزاتی سالیان دراز خود را یک شبه در قمار منافع شخصی درنبازند و در عوض مسؤلیت خطیر خود را در قبال ملت کرد و نسل های آتی آن فراچشم آورده و در راستای توسعه و پیشرفت همه جانبه ی سرزمین خویش بکوشند؟  

بازگویی های مشاهدات کسانی که از ایران به کردستان عراق سفر کرده اند؛ گویای وضعیت سؤال برانگیز اجتماعی آن است. نکته ی مشترک تمام این بازگویی ها تنها یک چیز است: مصرف گرایی شدید و فارغ از تولید. نمود روشن این وضعیت، بلااستفاده رها شدن دشت های حاصلخیز مجاور دریاچه ی دربندیخان در شهرزور کردستان است که زمانی سالانه هزاران تن محصول کشاورزی و جالیزی از آن برداشت می شد و یکی از مهمترین قطب های کشاورزی کل کشور عراق بود ولی در چند سال اخیر شاید حتی یک وجب از آن نیز به زیر کشت نرفته است. آن جوان کرد عراقی و دو نفر کرد عراقی همسفر دیگر ما در جریان بحثی که البته خود وی آغازگر آن بود؛ به عنوان شاهد عینی به نکات جالب و البته شاید نسبتاً به حاشیه رفته ای در خصوص اوضاع کنونی کردستان عراق اشاره کردند از جمله:

- میزان فساد گسترده ی مالی در بین سران و دولتمردان کردستان، رابطه بازی به جای ضابطه مندی و قانون مداری (به عنوان مثال به کاخ های متعدد تازه ساخت متعلق به مقامات و سران حکومت در شهر سلیمانیه و گردشگاه ها و مراکز توریستی سراسر کردستان اشاره کردند)

- نبود عدالت اجتماعی برخلاف ادعاهای مطرح شده در رسانه های رسمی حکومت کردستان عراق (به عنوان مثال اشاره شد به اینکه خانواده هایی یافت می شوند که تمام اعضای آن که شامل کودکان نیز می گردد؛ از دولت حقوق دریافت می نمایند و در عین حال خانواده های بی سرپرستی نیز هستند که هیچیک از اعضای آنها هیچگونه مستمری ای دریافت ننموده و مادر خانواده مجبور است از طریق خدمتکاری و پختن نان برای خانواده های نوع نخست امرار معاش نماید)

- خلاف واقع بودن بسیاری از تبلیغات رسانه ها و شبکه های ماهواره ای کردستان در خصوص دفاع و پیگیری حقوق شهروندی مردم (مثلاً به تبلیغاتی بودن برنامه هایی اشاره شد که طی آن گروهی متشکل از بازرسین بهداشت و نظارت بر اصناف، به وضعیت عمومی و بهداشتی کسبه و فروشگاه های عرضه ی مواد غذایی با جدیت رسیدگی می نمایند. گفته شد که در برابر یک مورد از چنین رسیدگی هایی، ده ها و صدها مورد دیگر بدون رسیدگی می ماند و حتی در این خصوص آماری ارائه دادند)

- مطلوب نبودن آزادی بیان و اعتراضات مدنی برخلاف ادعاهای مطرح شده در کانال های ماهواره ای کردستان. ( از جمله اشاره شد به اینکه دولت کردستان، صرفاً به آن نوع از اعتراضات مدنی و راهپیمایی های خیابانی اجازه ی تشکیل می دهد که به گونه ای نمایشی منافع سیاسی دولت را در رابطه با دولت های غربی تأمین نماید و یا اینکه در مطبوعات و روزنامه ها صرفاً آن دسته از نویسندگان و روزنامه نگاران می توانند آزادانه بنویسند و دست به نقد بزنند که معروف و شناخته شده بوده و لذا حکومت کردستان نتواند چندان مانع کار ایشان گردد در صورتیکه افراد گمنام چنین امکانی ندارند)

البته بعید نیست که دقت گفته های این سه نفر کرد عراقی که حتی دو نفر از ایشان بنا به اظهار خود، از دولت کردستان حقوق دریافت می نمودند؛ جای بحث داشته باشد. اما بگذارید در ادامه ی این یادداشت مختصر به دو نکته اشاره کنم که شاید زمینه ی بهتری برای تأیید سخنان ایشان فراهم سازد:

1- سال هاست که در عرصه ی سیاسی کردستان عراق، نام های آشنایی همچنان تکرار می شوند: از جمله آقایان جلال طالبانی و مسعود بارزانی. و این افراد البته هماره بر این ادعا بوده و هستند که مبارزه ی ایشان، مبارزه ای ملی و در چارچوب منافع ملت کرد بوده است. بسیار خوب! ولی آیا منش و رفتار ایشان نیز همین گفتار و ادعای مطرح شده را ثابت نموده یا قدرت طلبی و منافع شخصی ایشان را؟ بی تردید باید گفت پاسخ مورد دوم است. دست کم می توان به دو دلیل اشاره کرد:

- جنگ های داخلی دهه ی 90 که در اصطلاح فرهنگ سیاسی کرد، بدان نام «براکوژی» (برادر کشی) داده شده است. به راستی آیا دلیلی بالاتر از این لازم است که هرگونه ادعای نامبردگان را مبنی بر اینکه مبارزه ی ایشان در جهت تأمین و حفظ منافع ملت بیچاره ی کردستان عراق بوده؛ به باد انتقاد و استهزاء گرفت؟ آیا نمی بایست به جای آنکه ایشان هم اکنون هر یک در جایگاه و مقام مهمی بر مصدر امور تکیه زده باشند؛ در دادگاه های جنایات جنگی یا جنایت علیه بشریت محاکمه گردند؟ آیا نمی بایست پاسخگوی بازماندگان صدها و هزاران کشته ی جنگ های برادر کشی باشند؟ آیا هیچ یک از ایشان تا کنون حتی به شوخی و تلویحی نیز از ملت کرد عذرخواهی کرده است؟

- حتی بدون در نظر گرفتن این سابقه ی وحشتناک و غیر قابل دفاع و چشم پوشی، آیا این پرسشی در اذهان اندیشمندان آزاداندیش نیست که چرا بالأخره اینان خود را بازنشسته نمی کنند؟ آیا هنوز در جامعه ی جوان کردستان، زمان بر سر کار آمدن و مطرح شدن چهره های جدید و به روز نیست؟ آیا هنوز در کردستان فرد یا افرادی پیدا نمی شوند که به اندازه ی آقای مسعود بارزانی و یا جلال طالبانی از سیاست سررشته داشته و بتوانند منافع ملت کرد را تشخیص دهند؟ چرا باید کردستان عراق نیز همچون هر حکومت دیکتاتوری دیگر، در دست عده ی قلیلی قبضه گردیده باشد؟ چرا اینان و امثال اینان از مبارزان خوشنامی همچون نلسون ماندلا نمی آموزند؟ چرا این گفته ی نیچه را نمی شنوند که: آنگاه که خوشترین مزه ها را داری، مگذار تو را تمام بجوند و دور اندازند؟ طنز جالبی نیز که در مورد آقای طالبانی وجود دارد و قدرت خواهی مطلق شخص ایشان را بیش از پیش ثابت می کند؛ این است که با وجود اینکه حدود 50 سال سنگ کردستان و کرد را بر سینه زده است؛ هنگامی که یک مقام تشریفاتی، نمایشی و فرا کردی همچون ریاست جمهوری عراق را به وی پیشنهاد می کنند؛ بدون کمترین تردیدی می پذیرد و تنها توجیهی که در این خصوص، خود و طرفدارانش دارند؛ این است که ایشان نخستین کردی است که در چنین جایگاهی قرار می گیرد و این مایه ی افتخار است و البته ایشان در این مقام تشریفاتی دایه ی عراق بودن، بهتر می تواند به کرد و منافع ملی آن خدمت کند!! توجیهی که البته خرد هیچ اندیشمند آزاداندیشی را راضی نمی کند. بدین ترتیب نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که انگیزه ای جز قدرت طلبی شخصی، در ورای حضور همیشگی سیاستمداران کهنه کار کُرد قرار ندارد.

2- نکته ی دومی که اینجانب بر آن انگشت می گذارم البته فقط بیانگر یک تردید است که بی شک جای بحث دارد و آن این است که بالأخره هرچه باشد، مردم کردستان عراق کردند و مردم کردستان ایران(کردستان به معنای مرزهای زبان و فرهنگ کردی) نیز کردند. خوب! آیا مگر می شود که این دو که در دو سوی یک مرز زندگی می کنند و دارای تعاملات و اشتراکات فرهنگی بی شماری از نظر ضعف و قوت بوده و به قول معروف یک روحند در دو بدن، در عرض چند سال چنین از نظر فرهنگ شهرنشینی آنگونه که در رسانه های کردستان عراق نمایانده می شود؛ فاصله گرفته باشند؟ آیا تغییر ریشه ای یک فرهنگ در عرض چنین مدت کوتاهی ممکن است؟ آیا تساهل و مدارای مذهبی و فکری، به راستی چنین با شتاب توانسته است که در کردستان عراق -خصوصاً با سابقه ای که از بنیادگرایی و تعصبات خشونت آمیز فرقه ای در چند سال گذشته از آن در یادها مانده است- عرفی گردد؟ اینجاست که اینجانب شخصاً در اتخاذ موضع مثبت به گونه ی دیگران در خصوص اوضاع کردستان عراق مردد می باشم و براین گمانم که شاید در این مورد نیز ضرب المثل معروف صدای دهل شندین از دور خوش است، مصداق داشته باشد! هرچند البته نمی خواهم به بدبینی متهم گردم ولی داده های در دسترس، حداقل مرا بر آن می دارد که از قضاوت شتابزده خودداری نموده و در انتظار آینده بمانم..       


برچسب‌ها: نقدکردستان عراقجلال طالبانیمسعود بارزانیبراکوژیبرادرکشیمصرف گرایی
[ شنبه 19 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

باد

توفان

شب

چه توفانی!

*
زوزه کشان می تازد

بر در و دیوارهای شهر

بر بام و پنجره ی دخمه ام

چه بد بادی!

*
اندیشه ام

احساسم

وجودم

معمایی

*
نه سکوت است و نه فریاد

فریاد!

نفرین بر این بودن

باد

باد..


برچسب‌ها: نفرینفریاداحساسوجود
[ دو شنبه 14 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

چند ساعت پیش در وبلاگی، مطالب جالبی درباره ی آرتمیس زن دریانورد دوران خشایارشاه خواندم. در پایان خواستم نظر خودم را در خصوص مقاله ی یاد شده قرار دهم که شوربختانه با وجود چند بار تلاش، این کار برایم مقدور نشد. در اینجا می خواهم عین نظر خود را در این باره و کلاً مطالب و موارد مشابه درج نمایم:

« هم گوهر مهربان درود. ای کاش منبع موثق این مطلب بسیار جالب را نیز معرفی می فرمودید. بدیهی است حتی اگر نتیجه ی تحقیقات خودتان نیز بوده باشد، باز هم فارغ از منبع و سند به چنین دریافتی از تاریخ ایران نرسیده اید. اما در هر حال می خواهم عنایت حضرتعالی را به چند نکته جلب کنم:

1- استثنا هرگز قانون نیست. بنابراین نمی توان از مورد احتمالی آرتمیس و چند مورد مشابه دیگر، رأی به مطلوب بودن وضعیت زنان در جامعه ی دوران هخامنشی یا ایران باستان داد.

2- مراقب باشیم که در دام دیالکتیک های هگلی در گرفتن مواضع و جبهه گیری ها نیفتیم. به عبارت دیگر چنانچه از تز کنونی و فضای حاکم بر کشور در این دوران راضی نیستیم؛ ناخودآگاه نکوشیم آنتی تزی در برابر آن علم کنیم که چندان از محتوای آن اطمینان نداریم و بدینگونه راه را بر ساقط ساختن حتی حقایق درخشان و البته مسلم تاریخی توسط مخالفان هموار نسازیم.

3- هم گوهر فرهیخته ی من! آیا گمان نمی کنید که سیر حرکت اندیشه و فرهنگ، سیری یک سویه، صعودی و البته برگشت ناپذیر است؟ آیا گمان نمی کنید اگر دوران باستان این سرزمین، همانگونه که مخصوصاً برخی در چند سال اخیر می پندارند؛ درخشان و مترقی بوده است؛ هم اکنون می بایستی ما اوضاعی بس افتخار آمیزتر می داشتیم؟ پس چرا چنین نشده است؟ آیا فرهنگ دوران باستان ما از فرهنگ امروزین ما درخشان تر بوده است؟ آیا اگر چنین می بود و ما مردمانی بودیم نیک پندار، نیک گفتار و نیکو رفتار؛ آنگاه ضرورتی در تبلیغ این اصول توسط کسی همچون زرتشت وجود داشت؟ آیا اگر دروغگویی پیشه و عادت ما نبود؛ داریوش از خدا می خواست که کشور را از دروغ نگاه دارد؟

در نهایت بر این گمانم که حتی اگر بیشتر ادعاهای مطرح شده در چند سال اخیر در باب ایران باستان، مستند به منابع موثق باشند؛ باز هم باید از زاویه ی جدیدی آنها را تحلیل کرد..»

 

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 شعری زیبا و تأثیرگذار درباره ی کودکان کار از هم گوهر گرامی غلامرضا نصرالهی

(با سپاس از ایشان که در مورد این شعر اطلاع و اجازه ی انتشار آن را در این وبلاگ داده اند.)

***

کودکان همیشه غایب نیمکت های چشم به راه

در خیابان دود و بوق و دروغ

-         " آقا تو را به خدا بیاین کفشاتونو واکس بزنم "

و کفش هایی که التماس های ماسیده در سرما را عبور می کنند

خیابانی به بزرگی روز جهانی کودک

خیابانی به کوچکی کنوانسیون حقوق کودکان

خیابانی به اندازه ی لبخند های رنگ باخته ی اسکناس های پنجاه تومانی

در آغوش لحظه های دود آلود

و آغوش خالی مادران رختشوی محله های  شمالی

روزهای گرسنگی کم خونی  بی پناهی

-        " شیشه پاک می کنیم فقط صد تومن "

شتاب دست ها و دستمال ها

در خیابان های متراکم خرداد و مرداد

گرمازده ی محبت بی دریغ کولر پژوها و پاترول ها!

کودکان کارگاه و کوره پزخانه

کودکان مزرعه و ساختمان

کودکان امروز و هر روز

کودکان فرداهای نافرجام

و گوری کوچک

و دست های خسته ای که گیسوان خاک را چنگ می زنند


برچسب‌ها: کودکان کارکودکان خیابانی
[ شنبه 12 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اخیراً جناب ایکس (چون ایشان در هیچ نام و تعریفی نمی گنجند) در پاسخ به علل گرانی و تورم و سقوط شدید ارزش پول مملکت طی مصاحبه ای فرمودند:

- پول مردم یک سوم شده در جیب چه کسی رفته است؟ پس یک عده پولدارتر شده اند...

شاید بتوان به جرئت گفت که از بین تمام افاضات و پاسخ های کارشناسانه ی ایشان به پرسش های مطرح شده، این پاسخ که نظر به گفته های پیش و پس از آن با هدف توجیه تورم و گرانی و سقوط ارزش پول کشور صورت گرفت؛ خود به تنهایی کافی است تا باب جدیدی در حوزه ی منطق و اقتصاد گشوده شود که البته این در تخصص کسانی چون اینجانب نیست. فقط آنچه که در این چند سطر می خواهم بدان اشاره کنم، استنتاجی است که می توان از فرمایشات آقای ایکس به عمل آورد:

« تورم و گرانی مشکلی نیست. اصولاً جای انتقاد ندارد چون در تورم و گرانی که قیمت ها بالا می رود، به تعبیر دیگر بدین معناست که پول از جیب عده ای از مردم، به جیب عده ای دیگر از مردم منتقل می شود که این صرفاً یک جابه جایی ساده است. یعنی اگر عده ای از مردم در نتیجه ی گرانی مجبورند پول بیشتری بابت اجناس و کالاهای مورد نیاز خود پرداخت نمایند و البته بدین علت نیز فقیرتر می شوند؛ ابداً اشکالی ندارد چرا که در واقع پول ایشان به جیب کسان دیگر یا به عبارت جناب ایکس، به جیب مردم دیگر رفته است. و اگر آنها فقیرتر شده اند در عوض عده ی دیگری پولدارتر شده اند. خوب کجای این تحلیل اشتباه است؟! معلوم است که هیچ جا! چون در هر صورت مقدار کل پول موجود کم و زیاد نشده است! درست مانند قانون بقای ماده و انرژی در فیزیک! پس این یک قانون فیزیکی است! بسیار خوب.. اکنون از همین تز بی عیب و ریاضی آقای x ، می توانیم دست کم یک نتیجه ی بسیار مهم و البته شگفت انگیز دیگر نیز بگیریم که بدون تردید حقانیت شهرت و اعتبار دیدگاه های آدام اسمیت و میلارد کینز و مارشال و .... را مورد تردید جدی قرار خواهد داد:

 دزدی در هر فرم و شکل آن (از آفتابه دزدی گرفته تا  رشوه گرفتن و اختلاس های آبرومندانه ی 3000 میلیاردی) ضرورتاً پدیده ای منفی نیست، چون در اساس فرآیندی اقتصادی است که طی آن صرفاً پول عده ای از مردم، به جیب مردم دیگر می رود. به عبارت دیگر فقط گردش پول در میان مردم است. همین! »

 

لینک دانلود پرسش و پاسخ:

wdl.persiangig.com/pages/download/


برچسب‌ها: دزدیاختلاسمصاحبه ی اخیر احمدی نژادتورمگرانی
[ چهار شنبه 9 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد، گداست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست...


برچسب‌ها: فریفتناستقبال از رؤسا و مقامات
[ دو شنبه 7 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

بترس چون دنیا همچنان ادامه پیدا کرد بدون...!


برچسب‌ها: فتودرد
[ چهار شنبه 2 اسفند 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب